نان و کوچه | عباس کیارستمی
نان و کوچه فیلمِ کوتاهِ 10 دقیقه ای از عباس کیارستمیه. کیارستمی موسس مرکز فیلمسازی کانون پرورشی فکری کودکان ونوجوانان بود و اولین فیلمی که میسازه نان و کوچه ست. درباره چند تا فیلم اولی که ساخته توی کانون میگه:
این فیلمها دربارهی کودکان اند اما نه لزوما برای کودکان.
خلاصه فیلم: فیلم با کودکی شروع میشه که با نانی در دست، به سمت خونه میره و بازیگوشانه چیزی رو با پاهاش مثل توپ به جلو پرتاب میکنه. توی مسیر با سگی مواجه میشه و میترسه..صبر میکنه و صبر میکنه و پیرمردی رو پیدا میکنه که داره از کوچه رد میشه، کنار پیرمرد راه میفته. پیرمرد به خونه ش میرسه و پسر باز تنها میشه. بالاخره شجاعت اینو پیدا میکنه که از کنار سگ رد بشه. سگ میاد نزدیک و پسر براش یه تکه نان پرت میکنه و سگ حالا به آرامی کنار پسر قدم میزنه و دم تکون میده و تا درِ خونه همراهیش میکنه. پسر میره داخل ولی کسی که در رو باز کرده بود سگ رو راه نمیده تو و در رو میبنده. سگ کنارِ در توی سایه دراز میکشه. در همین حال پسرک دیگری که کاسه ای و نان همراهش بوده باز از کوچه رد میشه و سگ توجهش رو به پسر میده و فیلم با چهرهی ترسیده پسر دوم تموم میشه.
اولین کارِ کیارستمی بوده و او هنوز غیرحرفهای، پسربچه نابازیگر و سگ هم طبیعتا حرفه ای نیست. صحنه آخر که سگ درِ خونه لم میده و... رو میخواست بدون کات کردن فیلمبرداری بشه و فیلمبردار هم موافق این موضوع نبود. چیزی که کیارستمی میخواست 30 روز طول کشید! کیارستمی پیشنهاد میده که برای اینکه نگاتیو فیلم ممکنه خراب بشه یه برداشت دیگه هم داشته باشن که دیگه فیلمبردار به نشانه اعتراض گروه رو ترک میکنه و به کیارستمی میگه : دیوانه!
کیارستمی عاشق نماهایی هست که تصادفی اتفاق میفته. برای او نمای از پیش برنامه ریزی شده، نمای مُرده است. زنده نیست.
طبق صحبت های کیارستمی، افراد در محیط و لوکیشن خودشون معنا پیدا میکنن. در لوکیشن همه رویدادها مقصود خودشون رو پیدا میکنن. برای همین اول دنبال لوکیشن مناسب فیلمبرداری میگرده و بعد بازیگرانش رو سعی میکنه از همون محل انتخاب کنه. لوکیشن تقدم دارد.
هرگاه ببینم لوکیشنی با فکری که در سر دارم جور نمیشود، آن وقت فکرم را عوض میکنم!
حتی بازیگرها رو هم در اولویت میذاره و میگه اون منم که باید خود را با وضع و حال روحی اونها وفق بدم.
آخر سر باید گفت مسئله نه بر سر فیلمسازی، بلکه بر سر رابطه ی بین دو آدم است. اگر من واقعا تلاش میکنم که رابطه خوب با بازیگر داشه باشم بهتر است خودم تغییر کنم نه اینکه توقع داشته باشم آن شخص دیگر تغییر کند. - نفود من برخودم بیشتر است تا بر دیگران.
باز میگه که : نسل اول فیلمسازها به زندگی توجه میکردند و فیلم میساختند، نسل دوم به زندگی و به فیلمهای نسل اول، و نسل بعدی به فیلمهای نسل قبل و دیگه زندگی رو فراموش کردند. در صورتی که سینما، قرار بوده حقیقت رو به تصویر بکشه. تجربه ای که در زندگی می اندوزیم مهم تر است.
دربارهی زمان مُرده : لحظاتی در فیلم هست که اتفاق خاصی نمیافتد، مثلا پسر سرش را میخاراند، منتظر است، چشمانش را میمالد و... . صحنه هایی در سینما هست که با مفهوم ملال و بازنمایی آن پیوند خورده.
فکر میکنم در نماهایی که هیچ اتفاقی نمیافتد فقط در ظاهر است که هیچ اتفاقی نمیافتد. همیشه رشد و تحولی درونی در کار است. باید جوی خلق کنید که در آن توقع تماشاگر عین توقع شخصیت فیلم شود. در یک لحظهی خاص، شخصیت و تماشاگر باید یکی شوند.
تفکرِ کیارستمی همیشه برام جذاب بوده. این فیلمش کوتاهه، ساده است، اما کیارستمی اینو مادر فیلمهای خودش میدونه و میگه چیزهایی در نان و کوچه هست که در کارهای بعدی من هم تکرار میشه.
*نقل قول ها از مصاحبه ی گادفری چشایر با عباس کیارستمی | کتابِ گفتگوهایی با عباس کیارستمی.
- ۰ نظر
- ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۵۶